- پریشان شدن
- پراگنده شدن افشان شدن بباد تفرق داده شدن متفرق و متشتت شدن تقسم تفرق، تنگدست شدن گداشدن بدبخت شدن مضطر شدن، مضطرب شدن
معنی پریشان شدن - جستجوی لغت در جدول جو
- پریشان شدن
- پراکنده شدن
مضطرب شدن
آشفته شدن، شوریده شدن، آشفتن، آشوفتن، شوریدن، بشولیدن، پشولیدن، پریشیدن، پژولیدن، برهم خوردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پر چین شدنظژنگ شدن مجعد شدن
نادم شدن ندامت ندامت حاصل کردن سدم منفعل شدن متاسف شدن پشیمانی خوردن پشیمانی یافتن پشیمانی گرفتن، توبه کردن انابت کردن
پراگندن، افشاندن (دانه و مانند آن)، آشفتن آلفتن گوراندن، یا پریشان کردن موی و زلف. از هم باز کردن تارهای آن
پراکنده کردن، آشفته کردن
بانگ و فریاد بر آوردن غریو کردن
گریختن فرار کردن: بطریق خدعه و فریب گریزان شد
Disconcert
нарушать
смущать
вспыхивать
brechen
beunruhigen
blitzen
порушити
спантеличити
спалахувати
zaskakiwać
błyszczeć
desistir
desconcertar
brilhar
rinnegare
disorientare
lampeggiare
incumplir
desconcertar
destellar